دوستی جاهلان، دگرگون شونده و زودْ گسلنده است . [امام علی علیه السلام]
چهارشنبه 83/11/7 ساعت 9:59 صبح
سلام
سلامی به زیبائی تمام زیبائی ها و به رسم عشق و دوستی
پر معناترین واژه زندگی
وقتی با خودم خلوت می کنم ،
وقتی سعی می کنم خودم رو همونطورکه هستم ببینم ،
وقتی که کمی به خودم میام ،
می بینم اون چیزی که نه تنها من بلکه هر انسانی رو به این زندگی ، نه بهتر بگم به این ( عرصه فراموشی ) پیوند می دهد عشق است !
همون چیزی که امید به ادامه راه پر فراز و نشیب زندگی رو
در انسان زنده نگه می دارد .
یه کمی هم با خودمون رو راست باشیم.
دلم گرفته ،
ازگرفتگی های این دنیا ،
از بی وفایی های مثال زدنی اش
از رنگ و لعاب دلفریب ظاهرش ،
ازبی رنگی باطنش ،
شاید هم از خودم !
همه اش ازخودم می پرسم چرا ؟
برای چی ؟
به چه دلیل ما موجودات مثلاً متفکر به خود و به همنوعان خود زندگی را سخت می گیریم و بیشتر ازاین که خوبی را یاورکنیم ، بدی و بی مهری و.... را استاد می کنیم!
یه کم فقط یکم اگه فکرکنیم می بینیم که نه تنها میشه بهترین زندگی ها را به لطف خوب دیدن و خوب بودن و خوبی کردن تجربه کرد بلکه می تونیم ازبا هم بودن بهترین لذت ها رو ببریم و با تمام وجود اون رو حس کنیم.
خدایا یعنی میشه !
اگه بشه چی می شه؟
در میان این وانفسا امیدم به همیشه همراهم به همیشه مهربانم به بزرگترینم به همه چیزم که بی او بی چیزم ,
به خدای خوبم که بزرگترین لطفها را نثارم کرده هست.
اما من ؟
خدایا می دونم که خیلی ، شاید هم بیش از حد ازت خواسته دارم .
اما خودت بهتر می دونی که این خاصیت این بشر دوپاست که هی می خواد اما هیچ وقت سیر نمیشه اما من الان ازت چیزی می خوام که فکرمی کنم درسایه اینها شاید به چیزهای دیگرهم برسم !
نمیدونم شاید.
( گذشت - یک قلب مهربون - زندگی بی حسادت - عشق - لذت تفکر توقع کم - سلامتی - صداقت ) شاید با اینها بتونم اونی باشم و باشیم که شایسته اش هستیم .
زمونه آی زمونه ، آدما سر به راهن
فقط یه روز سفیدن ، فقط یه روز سیاهن
زمونه آی زمونه ، نشون به اون نشونه
تو سینه آدما ، یه ماه مهربونه
قصه میگه از اول ، آدما بد نبودن
قهر و نمی شناختن ، جنگ و بلد نبودن
کاشکی بباره بارون ، رو هق هق صداشون
قفل در بهشتو ، بشکنه گریه هاشون
از آسمون ابری ، وقتی بارون می باره
غنچه توی باغچه ، جون می گیره دوباره
جسم لطیف بارون ، می شینه روی بیشه
پر می شه از طراوت ، ساقه وبرگ و ریشه
پرنده های عاشق ، میرن به زیر بارون
خیس میشن ومی خونن ، میان ازغصه بیرون
وقتی که تو نباشی ، چشمای من می باره
باون گریه اما ، یه حال دیگه داره
تو قطره های بارون ، چشام به انتظارن
برای دیدن تو ، دوباره کم میارن
به نوبه خود من هم اعیاد و روزهای مبارک این ماه رو به همه تبریک میگم . امیدوارم زندگی را با سختیهاش با موفقیت بگذرونین و ایام همیشه به کامتان باشه
نوشته شده توسط: چکاوک
شنبه 83/11/3 ساعت 9:48 صبح
پروردگارا !
ما را در مسیر درست زندگی هدایت کن و آنی مارا به خودمان وا مگذار !
برای انجام بعضی کارها و داشتن بعضی چیزها نباید به آینده فکر کرد !!!
بایستی حال رو داشته باشی ....
از اون لذت ببری و به قول معروف عشق دنیا رو بکنی ....
البته نه که فکر کنید منظورم کارهای خلافه ها
نه!
چون میگن یه سیب رو که بندازی آسمون تا بیاد پایین هزار تا چرخ میخوره !
کدوم چرخش جلوی پای تو ایست بکنه خدا میدونه !
تا قسمت چی باشه ....
تا خدا چی بخواد ....
تا دعاهایی که تو میکنی چی از آب در بیاد ....
اون قضا و تقدیری که برات بوده عوض کنی و اون چیزی که میلته بشه!
اینها همش حرفای یک دوست هست !!!
آیا واقعاَ ما میتونیم فقط حال رو ببینیم حتی در مورد اون بعضی کارها و چیزها !
میتونیم تو حال باشیم و گذشته رو فراموش کنیمو و آینده رو نبینیم ... ؟؟؟
زندگی عشقی است نامعلوم و مبهم که گاه دلباخته اش می شویم و گاه بیزار و گاه به خاطر قطرة اشکش خود را فنا می سازیم زندگی تابلویی است از تلخ و شیرینیهای زیاد زندگی با تمام خوشیها و مشقتها زندگی قالی است هفت رنگ به رنگهای زیبایی خدایی ...
و در آن زمان که عشق میوه نایابیست و دست پر محبتی شقایق ها را لمس نمی کند، کدامین سوز خزانی بود که بوی خوش عشق را از دیارمان برد؟
و کدامین دست یأس شقایق ها را چید؟
و در روزگاری که قیمت عشق را به حراج یأس فروختند، کدامین تیر خصم به سوی مرغ عشق نشانه رفت و کدام زشت جامه، گل های بهاری را چید؟
و در روزی که خنده ها همه از روی ریاست؛ و گل های یاس همه تشنه و مرغ عشق ها خسته از پرواز.
و به آن زمان که عصمت گل نایابیست و نسیمی نیست که بویی از صداقت و مهر را به خانه ها آورد .
بازارهای داغ دروغ، نگاه های پر کینه، چشم های شهوت و سینه های مالامال از حسد. قلبهای تهی از عشق و دست های آلوده به گناه ...
و گذر کاروان عمر از میان باغ های سوخته و درختان بی ثمر و چاه های خشکیده .
چه سود که ما را بال پرواز نیست و صد افسوس که روح کوچکمان گنجایش این همه محبت و عشق را نداشت !
نوشته شده توسط: چکاوک
i دوستی
شنبه 83/10/26 ساعت 7:8 عصر
سلام . سلامی به بلندای آفتاب عالم افروز .
خدایا ، خدایا :
چرا و برای چی انسان ها اینقدر در روزمره گی های خود غرق شده اند.
چرا اینقدر ازهم غافل شده اند.
مگر ما در کنار هم زندگی نمی کنیم .
مگربا هم رابطه وتعامل نداریم.
پس چرا فقط روابط خود را در راستای زندگی شخصی خود جهت می بخشیم و در خود و زندگی خود غرقیم.
یعنی اگر کمی به فکر اطرافیان خود ، نمی گم همه ، بلکه حداقل کسانی که آنها را به عنوان نزدیکان خود می دانیم باشیم ، آیا دنیا به آخر
می رسد ؟
آیا چیزی از ما کم می شود و یا خرجی برای ما دارد ؟
آیا تاحالا شده کسی از لذت شاد کردن و یا حل کردن مشگلی یا باز کردن گره از کار کسی بد بگوید ؟
پس چرا غافلیم !!!
روی صحبتم با شما نیست .
با خودمه!
من از خودم می پرسم که چرا نباید آنگونه زندگی کنم که ندانم اطرافیانم چگونه با زندگی دست و پنجه نرم می کنند ،
غمهایشان چیست ،
دردهایشان چیست .
چرا باید از عزیزانم ، از بهترین دوستانم بی خبر باشم و فقط در کارها و مشکلات خودم غرق باشم و از روی ظاهر آنها قضاوت کنم .
دوستی که او را خیلی دوست دارم و شادترین
و خندان ترین و با حال ترین آدم در زندگی ام می دانم ،
وقتی پای درد و دل باز می شود تازه می فهمم که هیچ چیز از هیچ کس نمی دانم
تازه می فهمم که زیادی مشکلات خودم را بزرگ کردم .
تازه می فهمم که در پی آن چهره شاد و خندان چه غمهایی نهفته.
وای بر من که اسم خودم را ( انسان ) گذاشته ام و خودم را به اصطلاح ( دوست ) می دانم
در حالی که با هر دوی این دو کلمه به معنای واقعی فرسنگ ها فاصله دارم .
اصلا دوستی یعنی چه ، یعنی یک رابطه خشک و خالی ؟
نه ،
اما آیا شما چنین کسی را سراغ داری ؟
اگر دارید از صمیم قلب به شما تبریک می گویم چون شما به خاطر داشتن چنین موهبتی بزرگترین خوشبختی را در زندگی دارید .
من هم نمی گم سراغ ندارم اما خودم را در مقابل دوستان و نزدیکانم به عنوان شخصی که واقعا معنای دوستی را فهمیده باشد وبه آن عمل کند نمی دانم وبرای همین شرمنده
اما اما اما سعی می کنم که اینگونه نباشم و نباشیم و در جهت بهتر شدن قدم بردارم و برداریم
با امید و توکل به خدا
امیدوارم !!!
در آخر می گویم که دوستی را دوست دارم اما دوستانم را بخاطر خودشان و این رابطه زیبا که امیدوارم پابرجا بماند را بیشتر دوست دارم و ازهمه عزیزان و دوستانم می خواهم که من را بخاطر تمام کم کاری ها و کوتاهی هایم ببخشند .
دوستتون دارم .
کویر نشه دلهای ما /./ مثل بارون شیم بباریم
دستای احساسمونو/./تو دستای عشق بذاریم
اگه هنوز فاصله ها/./خط سیاه بین ماست
باید پل عاطفه شه /./دست سپید دل ما
همیشه ایام شاد باشین و زندگیتون سبز باشه
نوشته شده توسط: چکاوک
چهارشنبه 83/10/23 ساعت 7:22 عصر
من بر آنم که در این دنیا
خوب بودن - به خدا - سهل ترین کار است
و نمی دانم
که چرا انسان
تا این حد
با خوبی بیگانه است و
همین درد مرا سخت می آزارد .
به امید روزی که دیگه ریا و دروغ وجود نداشته باشه و همه زندگیها خوش وبی هیچ دغدغه ای با آرامشی که وصف آن در ذهنمون نگنجه بگذره!!!؟
یعنی ممکنه؟؟؟
سلام ، سلامی به اندازه تمامی قطره های باران که در بهار ، گونه های سرخ غنچه های نو شکفته را برای یاران مهربان به ارمغان می آورند
ای کاش می شد با حرارت خورشید ریشه های تردید و بیگانگی را سوزاند.
ای کاش می شد از قفس تنگ حسرت و اندوه به آسمان آبی آرزوها پر کشید و بر بالا ترین قله ایثار و محبت آشیان ساخت.
کاش همه می خندیدند و دستها پر از گل بود و همه پنجره ها به سوی صداقت و دوستی گشوده می شد.
خیلی بی مقدمه شروع کردم . به بزرگی خودتون ببخشید! این وبلاگ توسط یکی از دوستان بسیار خوبم به من معرفی شد و من هم برای اولین پیام خواستم از مهربانی - دوستی - مهر - محبت و .... مطالبی را به عرض شما دوستان برسونم
با راهنمائیهای شما دوستان انشالله بتونم از عهده این امر که به اصرار دوستم بوده بر بیام
نوشته شده توسط: چکاوک
i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدیدهای امروز:: :: بازدیدهای دیروز:: :: درباره خودم :: :: لینک به وبلاگ :: :: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من ::
:: آرشیو :: آرشیو دو :: وضعیت من در یاهو:: :: خبرنامه ::
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
36390
10
0
آرشیو یک
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385