سلام
منيک دسته گل بنفشه ء وحشي ...براي تو چيده بودم و عشق که لابلاي اينهمه گل ...هديه بود ..مي شمارم مي شمارم ساعت را ...و روزها و سال ...و اينهمه گل و تو که نخواهي آمد ..دسته ء گل را باز مي کنم چشمم را مي بندم و به هر که از سر پيچ مي گذرد يک بنفشه و لبخند خواهم داد و عشق که مي ماند روي دستم ...تو خدا ....چه وقت ها خانه ايي که به تو هديه بدهم ؟...براي فرشته هاي نگه بان خانه ات ...گل ندارم دانه ء سرخ و سفيد ـ اشکهايم رابا نخ موهاي طلايي خورشيد براي فرشته هايت امشب قبل از اينکه بخوابم تا سحر گردنبند و گوشواره درست خواهم کرد .....دستم را پس نزني هان جز عشق همه را به فرشته و آدم ها هديه داده ام آخر .