سلام چكاوك گرامي
... ما نيز راه خود را ميکنيم آغاز، سه ره پيداست، نوشته بر سر هريک به سنگ اندر، حديثي کش نمي بيني بر آن ديگر. نخستين راه عيش و راحت و شادي، به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادي. دو ديگر راه نيمش ننگ نيمش نام، اگر سر برکني غوغا و گر دم در کشي آرام. سه ديگر راه بي برگشت بي فرجام. من اينجا بس دلم تنگ است، و هر سازي که مي بينم بد آهنگ است. بيا ره توشه برداريم، قدم در راه بي برگشت بگذاريم، ببينيم آسمان هر کجا آيا همين رنگ است. ...