« أَوْ لَـمَسْتُمُ النِّسَآءَ ؛ یا زنان را لمس کردید»پرسیدم . فرمود : «مقصود، همبستر شدن است ؛ لیکن خداوند، عفیف است و عفّت را دوست دارد . لذا آن گونه که شما نام می برید، نام نبرده است» . [حلبی - از امام صادق علیه السلام درباره [مقصود] سخن خداوندـ عزّوجلّ ـ]
چهارشنبه 83/11/7 ساعت 9:59 صبح
سلام
سلامی به زیبائی تمام زیبائی ها و به رسم عشق و دوستی
پر معناترین واژه زندگی
وقتی با خودم خلوت می کنم ،
وقتی سعی می کنم خودم رو همونطورکه هستم ببینم ،
وقتی که کمی به خودم میام ،
می بینم اون چیزی که نه تنها من بلکه هر انسانی رو به این زندگی ، نه بهتر بگم به این ( عرصه فراموشی ) پیوند می دهد عشق است !
همون چیزی که امید به ادامه راه پر فراز و نشیب زندگی رو
در انسان زنده نگه می دارد .
یه کمی هم با خودمون رو راست باشیم.
دلم گرفته ،
ازگرفتگی های این دنیا ،
از بی وفایی های مثال زدنی اش
از رنگ و لعاب دلفریب ظاهرش ،
ازبی رنگی باطنش ،
شاید هم از خودم !
همه اش ازخودم می پرسم چرا ؟
برای چی ؟
به چه دلیل ما موجودات مثلاً متفکر به خود و به همنوعان خود زندگی را سخت می گیریم و بیشتر ازاین که خوبی را یاورکنیم ، بدی و بی مهری و.... را استاد می کنیم!
یه کم فقط یکم اگه فکرکنیم می بینیم که نه تنها میشه بهترین زندگی ها را به لطف خوب دیدن و خوب بودن و خوبی کردن تجربه کرد بلکه می تونیم ازبا هم بودن بهترین لذت ها رو ببریم و با تمام وجود اون رو حس کنیم.
خدایا یعنی میشه !
اگه بشه چی می شه؟
در میان این وانفسا امیدم به همیشه همراهم به همیشه مهربانم به بزرگترینم به همه چیزم که بی او بی چیزم ,
به خدای خوبم که بزرگترین لطفها را نثارم کرده هست.
اما من ؟
خدایا می دونم که خیلی ، شاید هم بیش از حد ازت خواسته دارم .
اما خودت بهتر می دونی که این خاصیت این بشر دوپاست که هی می خواد اما هیچ وقت سیر نمیشه اما من الان ازت چیزی می خوام که فکرمی کنم درسایه اینها شاید به چیزهای دیگرهم برسم !
نمیدونم شاید.
( گذشت - یک قلب مهربون - زندگی بی حسادت - عشق - لذت تفکر توقع کم - سلامتی - صداقت ) شاید با اینها بتونم اونی باشم و باشیم که شایسته اش هستیم .
زمونه آی زمونه ، آدما سر به راهن
فقط یه روز سفیدن ، فقط یه روز سیاهن
زمونه آی زمونه ، نشون به اون نشونه
تو سینه آدما ، یه ماه مهربونه
قصه میگه از اول ، آدما بد نبودن
قهر و نمی شناختن ، جنگ و بلد نبودن
کاشکی بباره بارون ، رو هق هق صداشون
قفل در بهشتو ، بشکنه گریه هاشون
از آسمون ابری ، وقتی بارون می باره
غنچه توی باغچه ، جون می گیره دوباره
جسم لطیف بارون ، می شینه روی بیشه
پر می شه از طراوت ، ساقه وبرگ و ریشه
پرنده های عاشق ، میرن به زیر بارون
خیس میشن ومی خونن ، میان ازغصه بیرون
وقتی که تو نباشی ، چشمای من می باره
باون گریه اما ، یه حال دیگه داره
تو قطره های بارون ، چشام به انتظارن
برای دیدن تو ، دوباره کم میارن
به نوبه خود من هم اعیاد و روزهای مبارک این ماه رو به همه تبریک میگم . امیدوارم زندگی را با سختیهاش با موفقیت بگذرونین و ایام همیشه به کامتان باشه
نوشته شده توسط: چکاوک
i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدیدهای امروز:: :: بازدیدهای دیروز:: :: درباره خودم :: :: لینک به وبلاگ :: :: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من ::
:: آرشیو :: آرشیو دو :: وضعیت من در یاهو:: :: خبرنامه ::
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
36414
34
0
آرشیو یک
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385