سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خداوند به سه تن نمی نگرد و با آنان سخن نمی گوید : پیشوای ستمکار، پیرِ زناکار و عابد متکبّر . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

 
قطره ای از دریا

i بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

دوشنبه 85/9/20 ساعت 7:45 صبح

 

سلام

سلامی به رسم عشق و دوستی

امروز یه داستان کوتاهی رو یه جا خوندم و گفتم نظر شما دوستان عزیز را هم به اون جلب کنم :

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.
این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.
فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد(( همه امور
بدان گونه که می نمایند، نیستند!))
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نوازرفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود
را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!
فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار
حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلا ها را از دیدشان مخفی کردم.
دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!
همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم.
پس به گوش باشید شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها
باشند که به دیدار اعمال تو آمدهاند!
 

نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i مائده های زمینی

چهارشنبه 85/9/8 ساعت 9:15 صبح

 

سلام

سلامی با عشق به عطر گلهای محمدی

آرزو مکن که خدا را در جائی جز همه جا بیابی !

 

هر مخلوقی نشانی از خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمیسازد , همان دم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر کند , ما را از خدا برمیگرداند .

 

ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد , دریغا که نمیدانیم همچنان که در انتظار او به سر میبریم , به کدام درگاه نیاز آوریم .

سرانجام اینطور نیز می گوئیم که او در همه جا هست ! هر جا و  _ نایافتنی است !

 

به هر کجا بروی جز خدا چیزی را دیدار نمیتوانی کرد . خدا همانست

که پیش روی ماست .

 

   ایکاش "عظمت" در نگاه تو باشد , نه در چیزی که به آن مینگری !

 

من شوق را به تو خواهم آموخت  ,  اعمال ما به ما وابسته است  , همچنان که درخشندگی به فسفر .

درست است که اعمالمان ما را میسوزاند ولی تابندگی ما از همین

است و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته ,

   دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است .

 

برای من "خواندن" اینکه شنهای ساحل نرم است کافی نیست , میخواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند !

 

معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد , برای من بیهوده است .

هرگز در این جهان چیزی ندیده ام که حتی اندکی زیبا باشد  ,  مگر

آنکه فورا آرزو کرده ام تا همه مهر من آن را در بر گیرد .

 

بخشی از کتاب مائده های زمینی اثر معروف آندره ژید نویسنده بزرگ فرانسوی ترجمه پرویز داریوش و جلال آل احمد  

 

 

 

 

در آن نفس که بمیرم ,  در آرزوی تو باشم                  

بدان امید دهم جان , که خاک کوی تو باشم

 

به وقت صبح قیامت که دسر ز خاک برآرم                  

به گفتگوی تو خیزم , به جستجوی تو باشم

 

به مجمعی که در آیند شاهدان دو عالم        

نظر به سوی تو دارم , غلام روی تو باشم

 

حدیث روضه  نگویم , گل بهشت نبویم               

جمال حور نجویم , دوان به سوی تو باشم

 

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم                             

به خواب عافیت , آنگه به بوی موی تو باشم

 

می بهشت ننوشم ز جام ساقی رضوان                

مرا به باده چه حاجت که مست بوی تو باشم

 

هزار بادیه سهل است , با وجود تو رفتن                   

اگر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

با آرزوی بهترین آرزوها برای شما دوستان


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i خدایا تو بگو

سه شنبه 85/7/11 ساعت 7:29 عصر

 

خدایا تو بگو من چطور فقط عاشق توباشم

بگو چطور اسیر این دنیای مادی نشم

از عشق تو دم میزنم ولی هزاران بار دور ازتو هستم

عاشق تو خودش را درگیر دنیا نمی کنه

عاشق تو فقط تورا می بینه وابسته به قراردادهای دنیایی نیست

عاشق تو غمگین نیست از نارسایی های مادی ،

تورا دارد و بس و سیراب سیراب ازهمه چیز

اخه من کجا اینچنینم

دوست دارم تورا ،دوست دارم عاشق واقعی باشم

ولی همچنان سرگردانم اسیر مسائل مادی هستم دم از عشق تو می زنم

ولی تا یه مشکلی پیش میاد کم میارم کسی نیست کمک کنه احسای تنهای

میکنم

یادم میره تو کس بی کسونی تو همه کس منی کسی که تورا داشته باشه

دیگه احتیاج به هیچ کس نداره

ای خدا فقط تو هستی وبس تنها تو حقیقتی هر چیزی غیر از تو عاری از حقیقته


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i چه زیباست ..... هر چه نور را بیادم آورد زیباست !

یکشنبه 85/7/2 ساعت 7:28 عصر

 

سلام

سلامی به زیبائی تمام زیبائی ها و به رسم عشق و دوستی

 

    چه زیباست که به ارزشهای خدائی ملتزم ماندن و به خاطر

خدا رنج بردن و به خاطر حق پافشاری کردن و زیاد دیـــدن و از

همه چیـز خود صرف نظر کردن و فقط و فقط به خدا اندیشیدن

و به سوی خدا رفتن .

 

      چه زیباست شمع شدن و سوختن و راه را روشن کردن و

کفر و جهل را به مبارزه طلبیدن و هیاهوی ظلمت را بـه زانــو

در آوردن و وجود خود را شرط اساسی برای پیروزی نور بــــر

ظلمت کردن .

 

     چه زیباست ***در راه معشوق تحمل درد و رنج کردن*** 

و زیر سنگهای آسیاب حیات خرد شدن و در دریای غم فرو رفتن

و به خاطر حق متهم شدن و نفرین و لعنت شنیدن و از همه جا

رانده و از همه کس مطرود شدن .

 

      چه زیباست که فقط با خـــــــدا ماندن و از همه عالم بریدن

و مطرود همه مردم شدن و بکلی تنها ماندن و هیچ پناهگاهی

به جز خدا نداشتن و بکلی از همه جا و همه کس ناامیـد شدن

و هیچ امید و آرزوئی و روزنه نوری جز خدا نداشتن .

 

      چه زیباست مرگ را در آغوش کشیدن و به ملاقات خـــــدا

شتافتن و بر همه مظاهر وجود مسلط شدن و بر همه عالم و

قوانین دنیــا حکومت کردن و جبــــــــر تاریخ را به خاک کشیدن

و مسیر تاریخ را دگرگون کردن و شیطان قوی پنجه وسخت جان

را شکست دادن و زیبائی انسان را در بزرگترین تجلی تکاملـی

خود نشان دادن . 

 

 

ضمن تبریک به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان - قبولی

طاعات و عبادات شما دوستان را از درگاه متعال خواستارم .

التماس دعا دارم !!!

محمد

 


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i چند نکته

پنج شنبه 85/6/30 ساعت 7:43 عصر

 
• در لحظه لحظه زندگیت بهار را جای ده.
• با توکل به خدا و عزمی راسخ، چرخهای کامیابی زندگیت را به حرکت در آور.
• با صبر و حوصله، بی قراری هایت را درمان کن.
• واژه هایی مانند " خود کم بینی ، حقارت و ... " را نشناس و برایت وجود خارجی نداشته باشد.
• با قلبی شاد و پر امید، آنقدر به مشکلات زندگیت بخند تا از پا درآیند.
• همیشه طوری زندگی کن که رفتارهایت، افکار و اندشه های مثبت تو را تایید کنند.
• آنقدر با خدا مانوس باش که هیچ وقت احساس تنهایی نکنی حتی اگر در جزیره ای متروک باشی.
• آخر هفته هایت را به مسافرت اختصاص ده. این مسافرت می تواند بیرون آمدن از خانه و رفتن به اطراف شهر و روستای محل سکونتت باشد.
• در هر شرایطی سعی کن که در جاده زندگی، قدمهایت را محکم و مطمئن برداری.
• در لحظه های دلتنگی، مانع حضور اشک نشو، می بینی چه زود آرام می شوی!
• هیچگاه و در هیچ زمینه ای، وارد مسائل حاشیه ای نشو.
• افق گسترده و روشن پیش رویت را به وضوح ببین.
• از شنیدن آواهای طبیعت حتی صدای تکان خوردن سریع بالهای کوچک یک زنبور لذت ببر.
• احساس قدر دانیت را نسبت به پدر و مادرت، به بهترین و زیباترین شکل ممکن ابراز کن.
• یکی از مهمترین اهداف زندگیت، تربیت معنوی کودکت است.
• وقتی دوستی به دیدنت می آید، او را جلوی خانه نگه ندار، بلکه با گرمی به داخل خانه دعوتش کن.
• اصلی ترین نقطه ضعفت را شناسایی کرده و با تمرین روزانه آن را به نقطه قوت تبدیل کن.
__________________

خانه خاموش است...

با من بیا، شاید دیگر باد این چنین بر ما نوزد، شاید ستارگان این چنین بر ما نتابند.
بیا با من... پیش از پاییز... پیش از آنکه دریاهای خون ما را از هم جدا کند.


دوست خوب اون کسیه که دلش انقدر بزرگ باشه که تووش جا بشی، نه اینکه برای جا شدن توی دلش خودتو کوچیک کنی.

نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i غیر ممکن وجود ندارد

شنبه 85/5/21 ساعت 7:0 عصر

 

سلام

سلامی به زیبائی تمام زیبائی ها و به رسم عشق و دوستی

دوستان :

شاید تلاشتان به نتیجه ای نرسیده باشد , شاید در پیچ و خم

زندگی گم شده اید , شاید از زندگی بیش از این که اکــــــنون

هستید , انتظار دارید (که قطعا حقتان است) .

 

عزیزان :

دلسرد نشوید , ایمان خود را از دست ندهید , پایمردی کنید ,

فرشتگان عالم حاضر و آماده اند تا به شما کمک کنند !

اگر رادیوی ذهنتان را خاموش کرده اید , به آن معنا نیست کـه

ایستگاه رادیویی برنامه ندارد .

نیروها آماده کمک به شما هستند , امواج همیشه حاظـــــر و

آماده اند  تا به شما خدمت کنند .

سعی کنید دوباره ایستگاه را بگیرید و آنـــرا به صورت جزئی از

زندگی خودتان در آورید .

اشتباه نشود , تقلا نکنید , اگر میخو اهید روی آب دریا شنــاور

بمانید , فقط کافیست خود را به امواج دریا بسپارید و به شناور

شدن خود ایمان بیاورید .

دست و پا زدن بی مورد یعنی غرق شدن در دریا , و شهامــت

شناور شدن و پیش رفتن غالبا با هم همــــــراه است , پس با

ایمان کامل به بهترین شکلی که از دستتان بر میآید خـود را در

دریای زندگی جاری سازید !

در درون شما نیروی بزرگی نهفته است , در درون شما ذهنـی

وجود دارد که به ذهن جهانی پیوند خورده است که بـــــه شما

قدرت و توانائی انجام غیر ممکن ها را خواهد داد و هر چه نیــاز

داشته باشید برایتان فراهم میکند .

فریاد میزنم قلمروی آسمان در درون شماست و این تنها مالکیت

چیزهای مادی را شامل میشود .

دوستان خوبم :

به احساسات خود بی توجه نباشید و از آن پیروی کنید .

اگر احساس خاصی در شما بوجود آمده و یا مثلا احساس نیاز به

انجام کاری در شما قوت گرفته است , لازم نیست در مـــــورد آن

بحث کنید , همین حالا در مکان آرامی بنشینید , موزیـک ملایم و

بدون کلامی را برای خود پخش کنید , اگر میتوانید چند شمع نیـز

روشن کنید , چند نفس عمیق بکشید و خود را در راحتترین وضع

ممکن قرار دهید و آرام باشید .

حالا خواسته خود را مطرح کنید , این خواسته میتواند هم کلامی

با یک دوست باشد , ثروتی اقسانه ای , قبولی در یک رشته و یا

پیدا کردن چیزی که گم کرده ای , باشد .

معتقد و مطمئن باشید که غیر ممکن وجود ندارد . هر چه کــــــه

بخواهید بدست خواهید آورد .

 

(نوشته ای از احمد حلت)


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i درخواستهای از خدا

سه شنبه 85/4/20 ساعت 11:24 صبح

 

خداوندا :

به ما کمک کن طوری زندگی کنیم که هم ما از کارهای ناخوشایند همدیگر بگذریم و هم تو از ما بگذری , و این دسته از کارهایمان را به خوبی تبدیل کنی و همه کارهای خوبمان را نگهداری و زیاد کنی .

 

 

خدایا :

بعضی ها دیگران را به کارهای خوب دعوت میکنند و خود را از یاد میبرند , خدایا کاری کن که ما بیش از همه , همیشه خود را به کارهای نیک دعوت کنیم .

 

 

خداوندا :

راه درستکاری را نشانمان بده و تاب و توان مقاومت در برابر شیطان را به ما ببخش تا به وسوسه هایش برای انجام کارهای زشت پاسخ ندهیم .

 

خدایا :

تو از کسانی یاد کرده ای که در راه تو "راه درستی تو" از بهترین بخش حاصل کار و تلاش خود به دیگران میبخشند (به فامیل و دوست و آشنا و غریبه) , خدایا تو این کار آنها را به دانه ای تشبیه کرده ای که از دل خاک میروید و چند سنبله میدهد که هر سنبله صد دانه در دل دارد , خدایا دانه های کوچک کارهای خوبمان را در خاک خوبی خودت برویان و تکثیر کن .

 

خدایا :

میشود , از آدمهائی باشیم که کارهای خوبشان را میپذیری؟

کسانی که فرشته هایت و پیامبرانت به خاطر کارهای خوبشان به آنها مژده میدهند . مژده روزهای خوب --- مژده به بار نشستن تلاشها .

 

 

خدایا :

تو در کتابت گفته ای : در کارهای خوب با هم مسابقه بدهید !

پس به ما کمک کن همیشه در این مسابقات شرکت کنیم و کاری کن که برنده شویم .

 

 

خدایا :

کمک کن که اهل کار و تلاش باشیم , ما را به خوب کار کردن و کارهای خوب آشنا و مانوس کن , خوب کار کردن ما را تو به ثمر برسان و کارهای خوبمان را تو به نیکی پذیرا باش .

 

 

خداوندا :

راه کارکردن و خوب کار کردن را به رویمان باز کن و زمینه کارهای خوب را برایمان فراهم آور .

 

 

خدایا :

یاری کن کند کار نکنیم , و کارهایمان را ناتمام نگذاریم .

کمک کن که اندوه کندی کارها یا ناتمام ماندن آنها به سراغمان نیاید , بلکه جانمان را سرشار از شادی تمام کردن کارها بساز .

 

 

خداوندا :

میدانیم که جز حاصل کارهایمان چیزی برایمان نمیماند .

خدایا قدمهای کوچکمان را قوت ببخش و به کارهای کوچک و ریزمان پاداشهای بزرگ بده

 

 

خدایا :

لحظه احساس درست انجام دادن کارها را و به بار نشستن حاصل تلاشها و زحمت ها را در هر دو دنیا به ما ببخش .

 

 


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i دلم گرفته بود

دوشنبه 85/4/5 ساعت 8:56 صبح

 

خیلی دلم گرفته بود...

سنگینی اشک را روی گونه هام احساس میکردم.

برای لحظه ای چشمانم را روی هم گذاشتم...

خود را در باغ غفلت یافتم.

درخت را دیدم،بهش گفتم خیلی دلم گرفته...

در جواب بهم گفت:

مگه دل وجود داره؟!

 

نا امید از باغ بیرون آمدم،کمی جلوتر که رفتم،

تابلوی ((به سمت بوستان معرفت)) را دیدم.

کمی خوشحال و امیدوار شدم...

به داخل بوستان رفتم، پروانه را دیدم که با لبخند به استقبالم آمد...

غم را توی چهره ی من تشخیص داده بود.

از حالم پرسید. بهش گفتم که دلتنگم...

گفت:نگران نباش، تو را با خودم به گلستان عشق خواهم برد.

به نزدیک گلستان که رسیدیم، نور عجیبی از داخل آن به چشم میخورد.

 

وارد شدیم... در حین قدم زدن چشمم به گل یاس افتاد.

آرام آرام اشک میریخت.

هر قطره ی آن روشنایی و پاکی خاصی داشت.

عجیب و دلنشین بود.

توجهی نکردم.

ازش پرسیدم،وقتی دلت میگیره چیکار میکنی؟

در جواب بهم گفت:

از سر تسلیم، لحظاتی را در درگاه خدای خود اشک میریزم.

 

گل یاس هم دلش گرفته بود...

 

 

 

 


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i با خدا باش پادشاهی کن، بی خدا باش هر چه خواهی کن

سه شنبه 85/3/16 ساعت 7:38 عصر

 

سلام به دوستان گلم .

 

درسته بعضی چیزا بازگشت ناپذیره چون که زمان می گذره و هیچ وقت

به عقب بر نمیگرده ولی زندگی همچنان ادامه داره چه با من و تو , چه

بی وجود ما.

به یاد عزیزای از دست رفته، به یاد لحظات خوش با هم بودن.

بیام یه کمی بیشتر فکر خودمون و آخرتمون باشیم.

شاید تو این دنیا نتونستیم به خیلی از چیزا برسیم اما می تونیم اون دنیای

ابدی رو همون طوری که دوست داریم بسازیم.

 

به امید رسیدن به آرزوهامون 

 

چی شده پکری.

حالت سر جاش نیست مدام آه می کشی و خاطرات خوش گذشته رو تـــو

دنیای رویاهات مرور می کنی.

انگار همه چیز برات رنگ غم داره حتی صدای قناری رو هم با ملــــودی

غمناک لحظه هات یکی می کنی!

درسته قناری تو قفس واسه آزادی می خونه اما همیشه امیدواره.

امیدواره فردا روز دیگه ای باشه شاید فردا در قفس باز شه.

اگه قناری امید نداشت هیچ وقت  نمی خوند.

تو که آزادی، تو که آزاد آفریده شدی تا زندگیت رو خودت اونجوری که

دوست داری بسازی پس چرا غمبرک زدی؟

تو که از پرنده توی قفس کمتر نیستی!

می دونم تا حالا این شعر زیاد شنیدی که می گن :

"با خدا باش پادشاهی کن، بی خدا باش هر چه خواهی کن"

تا حالا شده واقعا به این بیت شعر عمیقا فکر کنی.

تفسیر تو از این بیت شعر چیه!؟

نکنه فکر می کنی اونایی که تو ناز و نعمت و بهترین امکانات زندگی

می کنن با خدا بودن، در حالی که شاید هیچ وقت سر سجاده نیایش با

خدای خودشون راز و نیاز نکردن و حتی نمی دونن قبله از کدوم طرفه !

بر عکس یه نفر به ظاهر هیچ نداره ولی همیشه احساس خوشبختی

می کنه می دونی چرا؟

بهت می گم چون اون ها همه چی رو از خدا می خواند .

از خود خدا.

چشماش رو به دستای دیگرون ندوخته، می دونه هر چی از اون

بخواد بهش می ده.

و اگه نده ایمان داره بهترین رفیق زندگیش صلاحش رو می خواد.

برای انجام کارهای بزرگ و کوچیک به اون توکل می کنه ، مثلا :

یگه خدایا من میخوام ازدواج کنم نمی دونم طرف مقابلم آیا اونچه

به ظاهر می گه هست یا نه؟

اما تو خوب می دانی همه چیز رو خودت درست کن.

اون آدم راه رفاقت با خدا رو بلده.

اون می دونه از زندگی چی می خواد.

بازی زندگی رو بلده.

خوشبختی رو تو چیزای دیگه ای جستجو می کنه نه اون چیزایی

که به اصطلاح آرامش و رفاه گفته می شه.

اگه از این آدم بپرسی تو زندگیت چی کم داری می دونی چی بهت

جواب می ده؟

می گه هیچی کم ندارم.

ای بابا این چی می گه !

ماشین آخرین سیستم که نداره، ویلا نداره، حتی یه خونه هم نداره،

سفر خارج از کشور هم که نرفته.

اون می گه من همه چیز دارم.

توی این زندگی به ظاهر ندار اون همه چیز رو داره چون خدا رو داره.

رفیق، می دونی , می دونی بهترین رفیق آدما کیه؟

فقط خداست باهاش رفاقت کن.

تو زندگیت هر چی می خوای از خودش بخواه، به خودش توکل کن.

حرفامو باور نداری بذار یه حدیث قدسی برات بگم.

"هر بنده ای از بندگانم اگر به من اعتصام ورزد(چنگ زند) و از دیگران

قطع امید نماید و من این مطلب را از نهاد دل او بدانم، اگر همه آسمانها

و زمین و تمام مخلوقات ساکن در آنها برای او دامی بنهند من راه فراری

برایش باز خواهم کرد.

"حالا":::::::::::::::::::::::::::

اینو گفتم بزار اینو هم بگم اگه عکس این قضیه عمل کنی یعنی به غیر

خدا چشم بدوزی، خدا اسباب آسمان ها و زمین رو از دستت می گیره

و زمین رو زیر پاهات خالی می کنه.

این طوری می شه که حتی تو ناز و نعمتم احساس خوشبختی نمی کنی چون یه جایی رو اشتباه اومدی تو فقط آدرس رو اشتباه رفتی.

برگردد به همون جایی که بودی

از خودش آدرسو بخواه

نشونی دوست، پیش خودشه.

 

 

با آرزوی بهترین آرزوها برای شما


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i آرزوی تو

دوشنبه 85/3/8 ساعت 10:53 صبح

 

تمام راهها به گیسوان تو ختم می شوند .

تمام ابرها در دستان تو به دنیا می آیندو تمام آفتابها از چشمان تو آغاز مشوند .

صدایم را بشنو ای یگانه ای که از همه کهکشانها بالاتر نشسته ای!

صدایم را که در آغوش گلها معطر شده به اتاقت راه بده !

کجا به سراغت بیایم ؟

ای آخرین آرزوی من!

در جنگلهای انبوه و شرجی شمال یا کوهستانهای مغرور غرب؟  

بی قراری ام را برای که بگویم ؟  

به پیچکهایی که هرگز تا ارتفاع تو قد نمی کشند!

یا درختانی که دستشان به دامان تو نمی رسد ؟

از تو فقط با دهانهایی گفتگو می کنم که بارها نام تو را بوسیده اند ٬  با دریاهایی که شب و روز در  تو  غوطه می خورند٬ با دلهایی که بوی شیرین فرهاد رادارند .  صبح ها که آسمان را آرام تکان می دهی  و  بر پلکهایمان خورشید می ریزی ٬  با تو حرف می زنم  ٬  در حالیکه بارانها به دورم حلقه زده اند و حرفهایم را ترجمه می کنند .

ای  نازنین تر  از افسانه های ناگفته ! 

بضاعت  من  اندک است .

هدیه ای  برای  تو  ندارم  جز لبخندهایی که طعم عشق را دارد و اشکهایی که از چشمه های ملکوت زلال تر است .

من و  شقایق  و  نارنج همزمان به دنیا آمده ایم  ٬  در روزی که دستهای محبوب تو که لبریز از عشق بودند در تپه های ازل سنبله ها و یاسمن ها را می آفریدند .

ای قشنگ تر از  روزهای عاشقی !

ای  دلپذیر تر از ساعتهای پرتپش انتظار ! 

پیوسته  برایت می خوانم با دهانی که بوی گل سرخ می دهد و هر روز نام شیرین تو را می بوسد.

 "از محمد رضا مهدیزاده"


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

   1   2   3   4      >

i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

 کلمات از نگاه دیگر
[عناوین آرشیوشده]


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
35927

:: بازدیدهای امروز::
4


:: بازدیدهای دیروز::
17


:: درباره خودم ::

قطره ای از دریا

:: لینک به وبلاگ ::

قطره ای از دریا

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من ::

مهران
مستی من

:: آرشیو ::

آرشیو دو
آرشیو یک
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

:: خبرنامه ::