سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسی دانش که به گمراهیت می انجامد . [امام علی علیه السلام]

 
قطره ای از دریا

i همیشه راه دیگری هم وجود دارد .

شنبه 84/7/30 ساعت 9:34 عصر

 

 

سلام

سلامی به وسعت عشق , تقدیم به یکایک شما خوبان و عزیزان دل ایران زمین .

امروز مطلبی را توی مجله میخوندم که آقای احمد حلت صاحب امتیاز مجله موفقیت

نوشته بود . خیلی به دلم نشست گفتم برای شما دوستان هم بنویسم :

اهالی سرزمین عشق به پا خیزید

حرکت کنید , شوری به پا کنید , یک مبارزه جانانه , تردیدها را بیرون بریزید .

با شما هستم , آهای داوطلبی که نتوانستی وارد دانشگاه بشوی , این چه قیافه ای

است به خود گرفته ای , بلند شو اگر راهی رفته ای و نتیجه ای نگرفته ای , خوب

راه دیگری را انتخاب کن . سال بعد رشته بهتر را برگزین , با شما هستم خواهر و

برادر خوبم , که از لحاظ عاطفی خود را شکست خورده میپندارید , شما را چـــــه

شده است , در این جهان چند میلیاردی یـک نفر به شما نـه گفته است , خدا وکیلی

چشمانتان را بسته اید , فقط کافی است نگاهتان را عوض کنید , آنگاه میلیونها نفر

بال پروازتان خواهند شد .

با شما هستم , شما که داغ عزیزی بر دلتان مانده , اگر شما رفته بودید و او میماند

چه میشد ؟

غیر از این است که ماندن طاقت میخواهد , ماندن غصه دارد , ماندن فداکاری میطلبد !

با تو هستم با توئی که در تجارت شکست خورده ای .

همین چند روز پیش وقتی در پی یک تصادف , اتو مبیلم داشت با جرثقیل به بالا حمل

میشد (خدائی دمق هم شده بودم) جوانی را دیدم که در اتوبوس نشسته بود و زبانش

را برای من در آورده بود .

کلی خندیدم .

درست است تصادف کرده ام , آسیب دیده ام , خسارت سنگین متحمل شده ام , اما آیا

باید گریه کنم , باید غصه بخورم , آیا با این کار درست میشود؟

دوستان عزیز :

قضیه ساده است , حادثه ای رخ داده , ولی وای بر شما اگر در مقابل حکم کائنات

کمر خم کنید!

به شما گفته اند بیماری عجیبی دارید و مثلا چند ماهی بیشتر زنده نیستید ,

حالا چه میکنید ؟

میتوانید برای خودتان عزاداری کنید , میتوانید اشک بریزید ,

اما راه دیگری هم وجود دارد !

همیشه راه دیگری هم وجود دارد

فرق شما و بقیه آدما در این است که شما میدانید چه مدت دیگر زنده هستید ولی او

حتی به دقیقه ای بعد هم امیدوار نیست .

دوستان خوب من

نگاهتان بدنیا را تغییر دهید , زندگی پر از حوادث تلخ و شیرین است .

یک انسان مثبت نگر برای مقابله با این حادثه ها با انرژی و عشق

آماده میشود , اما برای مرگ خویشتن , آماده برای از دست دادن عزیزانش ,

آماده برای سنگینترین شکست مالی , آماده برای عمیق ترین بحرانهای عاطفی .

حالا زندگی تازه , حالا دیگر هیچکس نمیتواند شما را به زانو در آورد , و شما

از همین لحظه برنده مسابقه زندگی خواهید شد .

پیشاپیش به شما تبریک میگویم , مبارک باشد

اما میدانید چه فرمولی میتواند انرژی مضاعف به شما هدیه دهد ؟

قدرت شگفت انگیز ایمان , خودمان را بدست او بسپاریم , مدام فریاد بزنید

ساقی هر چه ریزد از لطف اوست

توقف کافی است , باید کاری کرد

من ایمان دارم راهی دیگر برای تو عزیز دل که هم اکنون این مطلب را

میخوانی وجود دارد .

راستی چرا مشورت نمیکنی؟

با چه کسی ؟

با دریا دلان , با افراد متخصص , با خودت , کودک درونت ,

از خودت بپرس , شفاف سوال کن .

دوستی چند روز پیش میگفت جادویم کرده اند !!! و فقط یک معجزه

زندگی من را تغییر میدهد .

عزیز دلم , تو خودت معجزه ای , تو جادوگری , قدرتمندی , دست بردار ,

بهانه بی بهانه ,

راه دیگری را در پیش بگیر , در زندگیت تغییر ایجاد کن , مطمئنا موفق خواهی شد .

به امید موفقیت و شادکامی روز افزون برای همه شما.

خدانگهدار تا بعد


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i بیهوده زندگی نکینیم !

شنبه 84/7/16 ساعت 8:6 صبح

 

سلام

سلامی به گرمای آفتاب عالم افروز

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان را به همگی شما دوستان تبریک میگم .

طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق .

 

دوست عزیز :

 

میدونی اگه فراتر از این حجاب مادی

این تن که معمولا دنبال نیازها و لذتهای محدود میگرده رو نگاه کنیم

اصلا جنسیتی وجود نداره

این پسر و دختر که ما از هم جداشون میکنیم و اینطوری نامگذاری میکنیم

همش برای خصوصیات جسمیه .

البته من منکر تفاوتهای احساسی مرد و زن نیستم !

اصلا وجود زنها سراسر زیبائی و پاکیست !

و همین سرشت پر زنهاست که مردان بزرگ میسازه !

منظورم اینه که ما همه از یک جنس هستیم و خوشحالم که هیچکدوم از شما دوستان مغرضانه به حرفای من نگاه نمیکنید و با محبت و مهربونی دست دوستی بهم میدیم .

به هر حال موفقیت و سربلندیتان را آرزو میکنم .

 

دوست عزیز:

بگذار این احساس ناب ما انسانها رو به هم و در اصل به مبدا نزدیکتر کنه و کمکمون کنه تا زیبائیهای

اطرافمون رو بهتر ببینیم .

با انسانها که همشون روی این کره خاکی غریبند مهربونتر و با گذشت تر باشیم و با خلوص تر بهشون

عشق بورزیم .

 

امیدوارم که موفق باشین

 

به قول مرد بزرگ جبران خلیل جبران :

اگر روزی بتونم گوشه تازه ای از وجود یک انسان را بهش نشون بدم خوشحالم که بیهوده نزیستم .

 

امیدوارم هیچکدوممون بیهوده زندگی نکنیم !

 

میدونین من فکر میکنم چون خدا خیلی بزرگه و ماها خیلی کوچیک

و همیشه تشنه و جویای محبت

برای همین هم خدای مهربون همونی که سرچشمه همه خوبیهاو محبتهاست

و خالق تمام زیبائیها

محبتش رو از دستای دوستانی که در مسیرمون قرار میده به وجودمون جاری میکنه .

و اینطوریه که عشق و دوستی از منبعش جاری میشه تا منو و تو بوسیله دوستانمون اونو دریافت کنیم .

نمیدونم با من هم نظر هستید یا نه؟

شاید اگه یه خورده به لحظه هائی که با بهترین دوستانت و اونائی که عاشقشون شدی نگاه کنی میبینی

که وقتی داری تو آسمون مهربونی و محبت با اونا پر میگیری  به خدا هم نزدیکتری . درسته ؟

 

به امید روزی که دیگه اصلا ریا و دروغ وجود نداشته باشه و همه زندگیها با خوشی

و بدون هیچگونه دغدغه ای و با آرامشی که وصف اون در ذهنمون نمیگنحه

بگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذره !!!

 

آسمون چشماتون همیشه آفتابی و همه ایام به کامتون

التــــــــــــــــــــــــــــــماس دعا


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i بالاترین لذات

چهارشنبه 84/7/6 ساعت 8:24 صبح

 

سلام

سلامی به دلچسبی آفتاب زمستانی

 

میدونید میخوام با همین کلمات خودمونی باهاتون حرف بزنم .

دوستان تا حالا در باره لذات فکر کردین؟

به نظر شما بالاترین لذت چیه که شما رو برای بدست آوردنش به حرکت وا میداره؟

مطمئنم همه شما یه سری از لذات معنوی و روحانی رو میگین .

چون برای همه ما واضحه که لذتهای مادی محدودند , چه زمانی و چه کمی و چه کیفی .

درست میگم ؟

ولی به نظر من یه لذت وجود داره که همه لذتها رو به خاطر اون میخواهیم !

اون لذت اینه که :

 آدم احساس کنه یکی هست که دوستش داره .

یکی هست که خاطرشو میخواد .

یکی هست که به حرفهای نگفته قلبش گوش بده .

یکی هست که بتونه وجود پر احساسشو بفهمه .

یکی هست که ..............

 

شما فکر کنید اگه از خدا اطاعت میکنید !

اگه سعی میکنید پا در راه روشنائی بگذارید !

اگه سعی میکنید چشمتون رو به زیبائی باز کنید!

اگه سعی میکنید از تاریکی جهل بگریزید !

اگه سعی میکنید رمز کائنات رو بفهمید !

اگه سعی میکنید رسالت آسمونی تون رو با موفقیت به پایان ببرید!

اگه سعی میکنید ............

همه اونا به خاطر اینه که اون حس دوست داشته شدن از طرف خدا رو کسب کنید .

 

راستی تا حالا طعم این لذت را چشیدین؟

 

من از خودم شروع میکنم

 

من اگه یه روز بفهمم یه انسان خوب و مهربون منو دوست داره و به هر حال برام ارزش و احترام قائله , به فکر راحتی وسعادت منه , حقیقتا غرق شعف میشم و یه کمی هم مغرور و همیشه با تداعی این موضوع لحظه لحظه های عمرمو لبریز از لذت

میکنم .

یا اصلا بهتره بگم :

تمام دقایقم رنگ و بوی زندگی به خودشون میگیرند .

 

قبول دارین ؟؟؟

 

حالا اگه یه کم فراتر نگاه کنیم

چه لذتی داره اگه بفهمم پدر مهربون و سخاوتمند عالم منو دوست داره ؟

چه لذتی داره اگه بفهمم که یه خدای خوب هست که نگران منه که  مبادا به سمت تاریکی برم !

مبادا نتونم به قدر کافی از زیبائی های عالم لذت ببرم !

مبادا لحظه های عمرمو زندگی نکنم و اسیر دام تکرار بشم !!!

مبادا ...............

 

واقعا چه لذتی داره ؟

این لذت چه قیمتی داره ؟

چقدر میفروشمش؟

 

مگه من همه لذتها رو برای کسب این لذت نمیخواستم ؟

مگه نمیخواستم کسی منو دوست داشته باشه ؟

یه مهربون , یه باوفا , یه بزرگ , یه عزیز

مهربونتر , باوفاتر , بزرگتر و عزیزتر سراغ دارین؟

نمیدونم آیا این لذت رو میفروشم یا با چیز دیگه عوضش میکنم یا نه ؟

نمیدونم !!!

تو چی؟

تو میفروشیش؟

چنــــــــــــــــــــــــــــــد؟

آدمای مهربون 

رفقای همدل و همزبون

همسفرای با صفا

 منو ببخشید , کسانی که منو میشناسند , میدونند این حرفا اصلا و ابدا جنبه نصیحت نداره , و فقط یه درد دل دوستانه هست وشما رو به خودم نزدیک احساس میکنم .

آسمون زندگیتون آفتابی و همه ایام به کامتون

 

                                                 تا درودی دیگه بدرود

 


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i بنی آدم اعضای یکدیگرند

شنبه 84/7/2 ساعت 9:41 صبح

 

سلام

سلامی دوباره , سلامی به سرسبزی برگهای تازه رسته , سلامی به طراوت بهار و سلامی به پاکی همه دلهای عاشق

 

: دوستان عزیز

 

نمیخوام وقتتون را تلف کرده باشم و  حرفام همه رنگ شعار به خودشون بگیره

میخوام اگه اینجا حرفی میزنیم و اگه درد و دلی میکنیم , دوستانه باشه و ما انسانها را به روح آفرینش و مبنای هستی نزدیک کنه

کمک کنه تا خودمونو بهتر بشناسیم

اگه اینطوری شد حتما شناخت و معرفتمون نسبت به افراد دور و برمون و حتی کسانی که تا به حال ندیدیمشون هم بیشتر میشه

 

میدونین ما انسانها خیلی به هم نزدیک هستیم

 

مگه پدر مهربون عالم همه ما رو از یک امت واحد خلق نکرده؟

مگه ما همه به آغوش پر مهر پدر برنمیگردیم؟

 

مگه بنی آدم اعضای یکدیگر نیستند؟

 

پس چرا اینهمه از هم دوریم؟؟؟

 

چرا اینقدر عجولانه تصمیم میگیریم و خودخواهانه قضاوت میکنیم؟

 

موفقیت و سربلندی شما از آرزوهای من هست

 

تا بعد خدانگهدار


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i تبریک ولادت

دوشنبه 84/6/21 ساعت 6:59 عصر

 

سلام

سلامی به بلندای آفتاب عالم افروز

به نام کسی که اگر حکم کند همه محکومیم......

 

نمی دانم از کجا باید آغاز کنم نمی دانم از چه سویی شکوه ام را ساز کنم !

از کدام لحظه برایت بگویم تا بدانی در تمام لحظه ها به یادت هستم !

عشقت را چگونه به تصویر کشم تا عظمت را با تو تقدیس کنم!

ناله های شبانه ام را چگونه خاموش کنم؟

دردهای نهفته ام را چگونه فراموش کنم؟

شاپرک عاشق و دوست داشتنی دلم

سیمرغ قصر قصه هایم

همدم رنج وغم وغصه هایم

ساز تنهایی با نبودن تو ای عزیز دل باز هم به صدا درآمده وفریاد زنان با سینه ای از غم وچشمانی پر از اشک ناله کنان تکرار میکند دوستت دارم.

آن روز که فریاد آن سوی پنجره ماند ودور دستانم پیچید صدایم آنقدر کدر شد که هیچکس نفهمید!

 بغض که شکست حواسم را برد تا تو ,  تویی که در قاب چشم نگنجیده ای وآنقدر واضحی که چلچله هر روز از برت

می خواند .

پس چرا برای گفتنت کم می آورم وبه زلالیت نمی رسم ........

 

من دیگر از بیهوده پژمردن خسته ام.

 

بیا ................

 

 تو می آیی می دانم.

 

آن روز که رفتی شکوه آمدنت را وعده داده ای میدانم میآیی...........

به دستان سرد ویخ زده ام نوید بهار را داده ام

وبه انتظار دیدنت هزار بار می مانم.....

 

 

 

شادی های کوچیک و

غمهای کوچیک

همش ارزونی آدمای کوچیک

خوش به حال اونا که نشون ندارن

یه ستاره حتی تو آسمون ندارن

اما قد خداست دلاشون

مثل ماهی تنگ بلور میمونن

همیشه از دریاها دور میمونن

تا حالا کسی اشکهاشونو ندیده

دلشون خونه ولی بازم میخونن

میخندن ......!

 

 

میلاد با سعادت حضرت قائم(عج) را پیشاپیش به همه شما دوستان تبریک میگم


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i رویاهای من

سه شنبه 84/6/15 ساعت 8:53 صبح

 

سلام .

 

 

من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی

 

انسانی دیگر را خوار نمی شمارد .

 

 

 

زمین از عشق و دوستی سرشار است .

 

و صلح و آرامش ، گذرگاهایش را می آراید .

 

 

 

من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن

 

همگان راه گرامی آزادی را می شناسند .

 

 

 

حسد جان را نمی گزد .

 

و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند .

 

 

 

سیاه یا سفید

 

از هر نژادی که هستی

 

 

 

از نعمت گسترده زمین سهم می برد .

 

هر انسانی آزاد است !

 

 

 

شور بختی ، از شرم سر به زیر می افکند

 

و شادی ، همچون مرواریدی گران قیمت

 

 

 

نیازهای تمامی بشریت را بر می آورد .

 

چنین است دنیای رؤیای من !!!


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i شروع دوباره

یکشنبه 84/6/13 ساعت 9:24 صبح

 

سلام

سلامی به رسم عشق و دوستی

 

 

 

بیا دوباره بیاموزیم ز غنچه رسم شکفتن

 

زآفتاب سخاوت. زچشمه پاکی را

 

بیا ز آینه دل غبار بزداییم . سپس تمامیت خود را به صدق بنماییم

 

بیا که فاصله را پر کنیم با لبخند. چرا فراق؟

 

چه بیم از وفاق و از پیوند؟

 

چرا که «من» نگذاریم باز« ما » نشویم ؟

 

چرا به رغم عدو یارو یک صدا نشویم؟

 

بیا تا دوباره فراگیریم چگونه بودن را

 

شکوه گفت و شنودن را

 

بیا که دوباره با هم فراق را بکشیم ( بمیرانیم )

 

نهال مهر و محبت به باغ دل بنشانیم

 

هزار نفرین به این جدائیها

 

بیا !

 

بیا که مبرا شویم از « من » ها.

 


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i بیزار از دورنگی و ریا

پنج شنبه 84/3/19 ساعت 8:55 عصر

 

بنام تنها خالق هستی

 

مسافر کوی عشق

 می خواهم از دیار شما سفر کنم و به کوی عشق بروم ، می خواهم بجائی بروم که حرف مرا بفهمند .

جائی که دروئی ، دروغگوئی ، ریا و ............... نباشد .

آری دیگر از دیار شما خسته شده ام شما هائی که مرا تنها گذاشتید و رفتید ولی برای این سفر طولانی سفری که اصلاً نمی دانم از کجا شروع می شود و به کجا ختم خواهد شد را شروع خواهم کرد .

اصلاً نمی دانم یک چنین جائی وجود دارد یا نه ؟

ولی من آنقدر می گردم تا کوی عشق را پیدا کنم .

اگر به آن سرزمین برسم ، به کوی عشق برسم در آنجا دیگر کسی از من فرار نخواهد کرد و در آنجا کسانی هستند که مرا با قلبشان دوست داشته باشد.

وای خدای من یعنی من به این سرزمین خواهم رسید به سرزمینی که عشق یک طرف نباشد فقط من دوستش نداشته باشم او نیز مرا دوست داشته باشد باورم نمی شود ولی می دانم که یک چنین جائی وجود دارد ولی سختیهای زیادی در این راه باید متحمل شوم .

در این راه چه توشه ای باید با خود بردارم ، چی چیزی در این راه نیاز دارم ، نمی دانم ؟

ولی دلم نمی خواهد چیزی با خودم در این راه بردارم اما می دانم که به یک سری لوزام احتیاج دارم سعی می کنم توشه سبک برای این راه که راه عشاق است بردارم .

خیلی دیر شده است باید بروم ، باید آماده سفر شوم ، سفری دور ، دراز ، پر از مشکلات ، سختی ها و .................

در این راه می خواهم که تنها و بی یاور بروم تنهای تنها .

در این راه نیازی به همراه ندارم و احساس تنهائی نمی کنم .

خدایا کمکم کن تا به این دیار برسم .

یک پارچه چهار گوش برداشتم باید زودتر آماده سفر شوم در داخل آن یک پیاله و تکه ای نان گذاشتم و بر دوش خود قرار دادم و آماده سفر هستم همین توشه اندک برای سفر من کافیست .

خسته از این دنیا ، مردمانش که همه دورنگ هستند ، می خواهم به دنیای یک رنگی بروم به دنیای عشق و صفا ، دنیای که صداقت و درستی ، راستی در آن است .

با کسی خداحافظی نمی کنم بلند می شوم از این شهر پر از هیاهو دور شوم و به سکوت آرامش بروم .

بدون خداحافظی از خانه خارج شدم در حالی که بر پشتم کوله ای داشتم ، خیلی رفتن از این دیار درونگ برایم سخت هست گرچه خیلی مرا اذیت کردند .

در دنیای دورنگ شما قلبم را شکستند ، کمرم خم شد ، حرفهایم را که از خود گفتم باور نکردند و خواستند ببینند که در پس این نوشته های پر احساس چه کسی است و دیدند و رفتند و با رفتنشان تمام وجودم آتش گرفت و اشک در چشمانم برای همیشه حلقه زد ...................

خواهش می کنم دیگر این سفر را باور کنید و مرا که با شما صادق هستم همراهی کنید و گمان نکنید که من هم مثل خیلیها دروغ می گویم .

بجائی می خواهم بروم که شما ها نباشید ، درست است که قلبم و کمرم را شکستید ولی چه کنم که این دل ساده من از زخمهائی که بر آن زدید باز شما را دوست دارد و شما را بخود می خواند من به او گفتم که بیا برویم از این دنیا ولی او هیچ به این حرفها گوش نمی دهد , اسیر شماها است ولی من با هر سختی که است از شما او را جدا خواهم کرد و به کوی عشق خواهم برد .

پاهایم یاریم نمی کند ، گوئی چون کوهی شده اند ولی من خواهم رفت چرا که تصمیم خودم را گرفته ام و به این دیار می روم چه با پا چه بی پا .

چرا که دانسته ام اینجا جای برای من و دلم نیست .

دلم بچه گی می کند و حرف گوش نمی دهد ولی افسارش را چون اسبی که سرکش است می گیرم و از این دیار می برم .

تمام موهای سرم را شما ها سپید کردید و بر صورتم چین انداخته اید دیگر کافیست باید بروم دلم برای همه شما تنگ می شود ، دوستتان دارم .

اشک امان مرا همیشه می برد ، در این سفر فقط اشک دریا و یاس سپید با من همسفر هستندحال با کوله اندک از خانه خارج شدم و در را پشت سرم بسته ام ولی از کدام سمت باید بروم ؟

نمی دانم ولی باید جائی بروم بسمتی بروم که از مردم خالی باشد باید از شهر دور شوم آری پس سمت کوه حرکت خواهم کرد .

حرکت خودم را آغاز کردم بسمت کوه حرکت کردم شیب تندی دارد نفسهام به شماره افتاده است ....

تقریبا از شهر دور شده ام ولی هنوز شهر را می بینم دلم برای همه شما هائی که قلبم را شکستید و در دنیای من آمدید و رفتید تنگ می شود .

می دانید هر چی می کشم از این دلم هست که با همه ضرباتی که از شما خورده باز هم شما را دوست دارد !

برای خودم هم عجیب است ؟

احساس دلتنگی می کنم برای شما که دوستتان دارم ولی چه کنم دیگر از همه چیز از همه کس خسته شده ام .

دلم را شکستید و طوفانی در دلم به پا کردید و ابرهای باران زا را به آسمان خانه دلم آوردید و غم را در خانه دلم همدم همیشگی کردید بعضی وقتها از دست همه شماها عصبانی می شوم و از همه شماها متنفرم ولی عصبانیتم فقط برای چند لحظه است و باز سراسیمه دوباره بسوی شما می آیم و می گویم که دوستتان دارم .

وقتی که به حرفهایی که به من زدید فکر می کنم آهی جانسوز از سینه ام بیرون

می اید آهی که اگر در نزدیک من باشید شما را می سوزاند که به من می گوید دنیای تو خیلی قشنگ است اما واقعیت چیز دیگری هست .

ای کاش من هم می توانستم دنیای واقعی شما را ببینم ولی چه کنم که چشمان دلم فقط خوبی می بیند و بس !

باشد روزی خواهد رسید همه شما بدنبال من خواهید آمد اما آن زمان دیگر من نیستم و در گورستان آرام به آرامش رسیده و به خواب ابدی رفته ام .

 

                                               التماس دعا ... خدانگهدار 


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i زبان دل - زبان محبت زبانی جهانی است

سه شنبه 84/2/13 ساعت 11:40 صبح

 

سلام

سلامی چو بوی خوش آشنائی

نمیدانم!

نمیدانم چرا اینقدر زمانه دلش تنگ است ؟

چرا روحهای بی انتها اینچنین محدود شده اند ؟

چرا جانهای همیشه تشنه و بی کران اینک با جرعه ای سیراب می شوند ؟

چرا اینهمه بین ما فاصله وجود دارد ؟

چرا گرفتاران دیو شهر ظلمت ، بسوی دیار روشنایی و نور عزم سفر نمیکنند ؟

چرا ره یافتگان روشنایی به فکر دستگیری از ظلمتیان نیستند ؟

چرا باید چهره ها و نژادها ، مرزها و زبانها بین ما زمینی ها اینچنین جدایی افکند؟

چرا با یک زبان حرف نمیزنیم که همواره یکدیگر را بهتر و بیشتر ، تعبیر و تفسیر کنیم ؟

 

"زبان دل" ، ”زبان محبت“ ، زبانی جهانی است که برای هر یک از ما در هر نقطه از این کره خاکی با هر شکل و رنگ و نژاد و چهره قابل فهم است!

پس چرا...؟

در چشمهایمان خشکسالی اشک است و بر لبهایمان قحطی لبخند

زندگی برویمان آغوش می گشاید و ما برویش در می بندیم

و خوب میدانیم که عشق را ، دوستی را، محبت را خود خواهانه و مغرضانه تفسیر میکنیم.

 

اسیران بدون امید رهایی ، آزاد گان بدون شوق پر گشودن.

کردارمان پر رنگ از تظاهر ، گفتارمان شعار و پندارمان خیانت

و عشقهایمان چیزی جز خود خواهی نیست.

 

چه به سرمان دارد می آید ؟

برگهای درخت انسانیت را نظاره گرم که کم کم رنگ می بازند و گویی خود را برای تن سپاری به خزان آماده کرده اند.

 

ولی نه ، امید اینکه (( باشند مهربانانی که آب زلال محبت را بی منت نثارش کنن و سخاوتمندانه نور مهر و گذشت بر شاخسارانش بتابانند و بهاری دوباره را تقدیمش کنند)) در وجودم نور افشانی میکند و خوب میدانم شما دوستان همان مهربانانی هستید که عاشقانه بارورش خواهید ساخت!

شاید خیلی از گفته هایم تکراری باشد ولی همیشه تکرار بد نیست مگه نه ؟

از تو مهربان سپاسگزارم که وقت گرانبهایت را صرف خواندن نوشته هایم کردی.

به امید روزی که همه ما در پی تحقق بخشیدن به رؤیاها و افسانه های شخصی خویش باشیم و لحظه لحظه عمرمان را حقیقی زندگی کنیم و یادمان باشد عشق هیچگاه ما را از رسیدن به افسانه شخصی مان باز نمیدارد و اینکه هر انسانی بخواهد به رؤیاهایش عینیت بخشد با مهر و محبت، و عشق و دوستی منافات ندارد.

...

وبیاموزیم عشق بدون تملک را........

 

سربلند و پیروز باشید و همه ایام به کامتان باشه


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

i دست زندگی بسیار سخاوتمند است

سه شنبه 84/1/30 ساعت 1:45 عصر

 

سلام . سلامی به زیبائی تمام زیبائی ها و به رسم عشق و دوستی

دوستان در ادامه صحبتهای قبلی باید به عرضتون برسونم که :

برای دریافت هر چیز ارزشمندی باید بهایی گزاف

پر داخت نمود!

هر چه رؤیا هایمان بزرگ تر باشند باید قدرتی بیشتر را برای رسیدن به آن صرف کنیم و با سختی های افزون تری مقابله نماییم .

 

آری باید بزرگ شویم و اهل نبرد تا به رؤیا های بزرگ دست یابیم!

 

دست زندگی بسیار سخاوتمند است و کسانی که بخواهند به رؤیاها و افسانه های شخصی خویش دست پیدا کنند را یاری میکند.

 

ولی یادمان باشد که در پیمودن این راه ، زندگی هر لحظه انسان را در کردار و گفتار و پندار محک خواهد زد و او را مدام مورد آزمایش قرار خواهد داد .

البته نه از روی بد خواهی بلکه این همه سختی از آن رو است که انسان روح خویش را از کدورت ها صیقل دهد و با عمل بر آموخته هایش تسلط یابد.

 

پدر مهربان عالم همه چیز را برایمان فراهم کرده او نیز دوست دارد که ما به رؤیاهای شخصی مان برسیم و خویشتن خویش را کشف کنیم .

پدر سخاوتمندمان میخواهد ما به گنج خوشبختی دست پیدا کنیم

برای همین وسیله ها و نشانه های گوناگونی در مسیر راه ما قرار داده است که اگر کمی دقت کنیم آنها را خواهیم دید و درکشان میکنیم و در راه رسیدن به افسانه ها و رؤیا های شخصی مان درست گام بر میداریم.

 

آری دوست عزیزم همه چیز برای خوشبختی و سعادت ما و در آغوش کشیدن رؤیاهای دلپذیرمان با دست مهربان او نوشته شده است فقط باید یاد بگیریم این نوشته ها و نشانه ها را بخوانیم ، بفهمیم و گام برداریم.

تا روزی دیگه برا ادامه مبحث

ایام به کام و خدانگهدار

 


نوشته شده توسط: چکاوک

نوشته های دیگران ()

<      1   2   3   4   5   >>   >

i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

 کلمات از نگاه دیگر
[عناوین آرشیوشده]


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
35959

:: بازدیدهای امروز::
1


:: بازدیدهای دیروز::
11


:: درباره خودم ::

قطره ای از دریا

:: لینک به وبلاگ ::

قطره ای از دریا

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من ::

مهران
مستی من

:: آرشیو ::

آرشیو دو
آرشیو یک
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

:: خبرنامه ::